سفارش تبلیغ
صبا ویژن


شاید آن نقطه ی نورانی چشم گرگان بیابان است

از زخمهای تنت خون پاک روان بود،از آب مشکت زلال تر....

و تو به چه می اندیشیدی؟

به لبان خشک طفلان کربلا یا به زخمهای تنت؟...

اما تو که از زخم هراس نداری...

وقتی ذهنت درگیر چیزی بزرگ باشد،

زخمها نوازش شمشیر است.

کاش بودم و با خشم دشمنانت را نشانه می رفتم.

آنقدر می جنگیدم

و با چشمهای بسته و فریاد،شمشیر میزدم تا

پاهایم از توان بایستند و

چشمهایم نبینند....

و بر زمین افتادی...

کاش بودم تا دستهایت را بگیرم....

آه....اما تو که دست نداشتی.....


نوشته شده در یکشنبه 90/9/20ساعت 1:19 عصر توسط دریا نظرات ( ) | |

خاک بوی خون می دهد این روزها و عجیب حال و هوای

کربلا دارد

سجده های طولانی....

 بیدار که میشوی میبینی اینجا زمین است و تو میان

یک عالمه حرف غرق شده ای....

چه میتوان کرد جز  بر سینه و سر کوبیدن....

نه برای شهادتش،برای ولایتش....

که پرچمش راستین بود و نگذاشتند....

و خدا چقدر میتوانست در چشمهایش بزرگ باشد؟؟؟؟

 

السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین

و علی اولاد الحسین....


نوشته شده در چهارشنبه 90/9/9ساعت 1:47 عصر توسط دریا نظرات ( ) | |

اسباب و علل نمی خواهد که می پیچانی ام....

غیر مستقیم،با حاشیه حرف زدنهایت....

به در بگو که دیوار بشنودهایت....

مثال میزنی،آسمان و ریسمان می بافی....

اوووو بگو نمی خواهمت والسلام....

به در هم نگویی،دیوار خودش میفهمد....


نوشته شده در سه شنبه 90/9/1ساعت 5:10 عصر توسط دریا نظرات ( ) | |

دارند برگهای  درخت جوانی ام میریزند....

پاییز من از راه رسید....

من برای بهاری دوباره آماده ام....

برای دوباره جوانه زدن....

و اگر از سرما بگریزم بارور نخواهم شد....


نوشته شده در سه شنبه 90/9/1ساعت 5:8 عصر توسط دریا نظرات ( ) | |

آن روز!!!روز تدفین خاطرات....

عذابهای روحم را چال کردم و

دست از خاکشان تکاندم....

بغضم شکست و گریه کردم....


نوشته شده در سه شنبه 90/9/1ساعت 5:6 عصر توسط دریا نظرات ( ) | |

در جست و جوی سایه ای هستم که مرا به تصویر کشد....

و اما از آن نور غافلم که در نبودش سایه هم نیست.....


نوشته شده در سه شنبه 90/9/1ساعت 5:3 عصر توسط دریا نظرات ( ) | |

دستی که خیبر گشاست تنها برای جنگ نیامده بود.

همین دست بود که مشک آبی را به دوش کشیده می آورد....

همین دست بود که نوازشگر یتیمان میشد....

و همین دست بود که درهای آسمان را به روی خود گشود...

کسی که زکاتش نماز و غیر نماز نمی شناخت....

در هیچ کجای عالم کسی همانندش نخواهد بود که

در دامان آسمان بزرگ شده باشد

آسمانی که لب به سخن بگشاید:

من کنت مولاه،فهذا علی مولاه....


نوشته شده در سه شنبه 90/9/1ساعت 5:2 عصر توسط دریا نظرات ( ) | |

خلق و حیرت!!!!که او انسان بود و ما نیز.....

دریغ که از انسان بودن تا انسان بودن فاصله هاست....


نوشته شده در سه شنبه 90/9/1ساعت 4:58 عصر توسط دریا نظرات ( ) | |

هنوز هم رد پای بهشت را درخاطر داری با اینکه

از تمام دنیا گله مندی....

من تورا میشناسم ای همیشه آسمانی....

خودت را بشناس....


نوشته شده در چهارشنبه 90/8/18ساعت 3:44 عصر توسط دریا نظرات ( ) | |

کسی هست هنوز هم....

میان تردید ها هست هنوزهم...

کسی که با یقین می گوید:

جای هیچ یک از ما زمین نیست....


نوشته شده در چهارشنبه 90/8/18ساعت 1:47 عصر توسط دریا نظرات ( ) | |

<      1   2   3   4   5   >>   >

آخرین مطالب
» نوشته های من
نوشته های من
نوشته های من
نوشته های من
نوشته های من
نوشته های من
نوشته های من
نوشته های من
نوشته های من
نوشته های من
نوشته های من
نوشته های من
نوشته های من
نوشته های من
نوشته های من
[همه عناوین(292)][عناوین آرشیوشده]

Design By : RoozGozar.com


someone like you از adele ادله - مرجع کد آهنگ
مرجع کد آهنگ