سفارش تبلیغ
صبا ویژن


شاید آن نقطه ی نورانی چشم گرگان بیابان است

دارم به پوست درخت می اندیشم....

به خطوط مرده ی چوب....

به حیات زنده ی جوانه....

دور تا دورش میگردم و ناگاه!!!

چیزی حیرتم را بر می انگیزد....

یادگاری آرش از گیلان...14/6/86


نوشته شده در چهارشنبه 90/8/18ساعت 1:44 عصر توسط دریا نظرات ( ) | |

دست نوشته هایم را باران خیس میکند...

و من دست نمیبرم که بردارمشان....

بگذار نامه هایی که هرگز به معشوق نمیرسند

خیس شوند،چروک شوند و رنگ واژه هایش مثل

صورتم بپرند....


نوشته شده در چهارشنبه 90/8/18ساعت 1:40 عصر توسط دریا نظرات ( ) | |

وقتی که تابع فرمان میشوی و دلگرم توکل،

آسمان بگوید بکش،میکشی....

و ناگاه رضایتش را در قربانی گوسفندی میبینی....

سر میبری و چه شیرین میخندی....

 

اگرچه دیر شد اما عید قربان مبارک.....


نوشته شده در چهارشنبه 90/8/18ساعت 1:36 عصر توسط دریا نظرات ( ) | |

وقتی که محبت بازیچه ی پول میشود و زنانگی زیر سوال میرود.

وقتی که خورشید طلوع نکرده رو به غروب مینهد...به گمان وقت رو به طلوع میشود...

مردانگی ها رو به زوال میرود.صد و سیزده یار خیال میشود.

و ما....ای وای بر ما....غافل از آنیم که انتظار رو به نزول میرود....

همه دست به دعاییم که ظهور میشود....

ظهور میشود....

 


نوشته شده در چهارشنبه 90/8/18ساعت 12:49 عصر توسط دریا نظرات ( ) | |

تنهایی اش تنها با تو پر می شود....

پروانه بی شمع به خود می پیچد

و مرگ بدون شعله را

ننگ میبیند.وقت وصال نیست،

روحش را که در آیینه میبیند

خودش را میبیند....

 


نوشته شده در چهارشنبه 90/8/11ساعت 3:40 عصر توسط دریا نظرات ( ) | |

با موسیقی باشکوه حرفهایت عاشق شدم....

نادانی کودک خام را گاهی تنبیه نیاز است....و من....

با رفتنت عجیب سیلی خوردم....


نوشته شده در چهارشنبه 90/8/11ساعت 3:36 عصر توسط دریا نظرات ( ) | |

خواب میدیدم،خواب....

انسان را.....


نوشته شده در چهارشنبه 90/8/11ساعت 3:32 عصر توسط دریا نظرات ( ) | |

طلبکاری که چرا مانده ام؟

می میرم و دینم را به تو ادا میکنم....


نوشته شده در چهارشنبه 90/8/11ساعت 3:31 عصر توسط دریا نظرات ( ) | |

جای گلها در گلدان پشت پنجره،

پشت شیشه ای بدون لمس

حقیقی خورشید نیست....

روحشان در عذاب است

اگرچه نفس میکشند....

دستشان را بگیر و در باغ بهار،

آسمانیشان کن....


نوشته شده در چهارشنبه 90/8/11ساعت 3:30 عصر توسط دریا نظرات ( ) | |

صدای باد می آید....جنگل سکوت میکند....

و در ورای های و هوی باد،چیزی نهفته است...

شبیه ترس....

وقت وقت خودخواهی آدمهاست...

آنچه بهم میزند آرامش جنگل را،جای پای ماست...

جای دستهای ماست....صدای مرگ آلود تبرهاست...

 


نوشته شده در دوشنبه 90/8/9ساعت 1:6 عصر توسط دریا نظرات ( ) | |

<      1   2   3   4   5   >>   >

آخرین مطالب
» نوشته های من
نوشته های من
نوشته های من
نوشته های من
نوشته های من
نوشته های من
نوشته های من
نوشته های من
نوشته های من
نوشته های من
نوشته های من
نوشته های من
نوشته های من
نوشته های من
نوشته های من
[همه عناوین(292)][عناوین آرشیوشده]

Design By : RoozGozar.com


someone like you از adele ادله - مرجع کد آهنگ
مرجع کد آهنگ