شاید آن نقطه ی نورانی چشم گرگان بیابان است
ورای عطر تلخ فاصله،عشق است. همین صبور میکند دلتنگی نا آرامم را.... هیییییسسسس.... ساعت بی قراری ام تا اطلاع ثانوی در خواب است.... خاطراتی که هرگز از یاد نخواهند رفت.... دلیل اینکه سکوت اینجا شایع شده،شاید مشغله است. اما میان این همه حرفهایی که نیازی به گفتنشان نیست فریادهاییست که از عمق جان بر می خیزد... و دلتنگی هایی که جای بودن ها را میگیرد. و در این مشغله ها و سکوت ها و حرفهای نگفته چقدر حرفهایت آرام میکند دختری را که بسیار دلتنگ است.... و اینها از نگاه روشنت بعید نیست....نگاه روشن.... تمام داشته هایم در یک چمدان خلاصه شد...و کفش هایم... زیاد نبود اما وقت مردن که چمدان نیست.... گناه هایم را باید به دوش بکشم.... میشکنم،نه؟ سلام به همه. امروز تولد مجید خراطهاست و من خیلی دوستش دارم. مجید جونم تولدت مبارک. رفتنت خیلی هم طول نکشید. سایه ات را دیدم اگرچه خودم را به خواب زده بودم. آرام قدم برداشتی،در را باز کردی،دیگر چیزی نفهمیدم.... دستم را روی گوشهایم گرفتم و چشمهایم را با فشار بستم. داد.....نزن.... کاش زن نبودم آن وقت همینطور بودی؟خشن و مغرور؟ دوست داشتم بلند میشدم و محکم با مشت توی صورتت میزدم، جای تمام مشتهایی که از تو خوردم. همه ی اینها عقده است؟نیست؟ کاش زن نبودم....آخ....داد....نزن.... کات آقا جان کات.... این چه وضع بازی کردنه!!!صدبار این پلان رو گرفتیم نخند دیگه. بازیه مسخره بازی که نیس.... کاش میشد وسط بازی دنیا هم کات داد....هی از نو....هی از نو.... می مینوازم از دسته که....می شود... لا میزنم که....لا اقل.... دو....دوستم بداری..... سیمهای گیتارم پاره می شود که هی ی ی ی دختر خیالبافی نکن..... دوباره آمدی که چه؟به رویای شیرین گذشته بازگردیم؟ نه عزیز دل،نه... این بار که آمدی عمیقتر مرا ببین.... روی پیشانی ام چیزی نوشته؟ بر سر من شاخ میبینی؟ دیگر که بچه نمی شوم.بعد از رفتنت برفهای زمستان آب شد... آدم برفی هم آب شد.... اما دماغش هنوز هست.دماغ هویجی اش.... درست مثل دماغ توست وقتی که دروغهایت فاش شد....
Design By : RoozGozar.com |