سفارش تبلیغ
صبا ویژن


شاید آن نقطه ی نورانی چشم گرگان بیابان است

من از زندگی ام...

می شود سیب نخورد؟؟


نوشته شده در پنج شنبه 88/9/19ساعت 3:39 عصر توسط دریا نظرات ( ) | |

می خوانی ام ؟...یا نه!

می نوازی ام؟ اما نه!!!!

یا که سنگم کرده ای بازهم به دستت!

می اندازی ام؟؟؟؟

نه!!!

شیشه می خواهی ، آب ، 

پرنده می خواهی یا دل؟؟؟

 


نوشته شده در پنج شنبه 88/9/19ساعت 3:36 عصر توسط دریا نظرات ( ) | |

پنجره ی من دوتا میخ دارد.

درست بالای سرش...که یک پرده ی آبی

را تحمل میکنند.

پشت پنجره ام یک عالمه حیاط دارم و حیات...

یک عالمه آسمان...یک عالمه پرواز...

اما نمی دانم چرا همیشه پنجره بسته است...

سهم پاهایم نشستن است...

راستی! تو هم پرواز پرستو ها را از پشت

پنجره می بینی...


نوشته شده در سه شنبه 88/9/3ساعت 7:14 عصر توسط دریا نظرات ( ) | |

آبان است...

دوست دارم میان شک و یقین بایستم...

درست زیر بارش سرد افکار و سوزش باد...

شک کنم به بارش ابر...

یقین کنم به ناله ی صبر...

شک کنم به سردی باد...

یقین کنم به زردی برگ...

شک کنم به زن،به مردها...

یقین کنم به بودن مرگ...

قلبم به تپش وادار است،سینه ام به انهدام.

دستهایم به زنجیر و لبهایم به سکوت...

سکوتی که وادارم میکند به مرور...

به عذاب های بیدار،خفته در بی جوابی اینهمه

پاسخ های پر انکار...

و این منم...سیر سکوت پیمای بی خیال...

شک کنم یا یقین؟؟؟


نوشته شده در یکشنبه 88/8/17ساعت 2:33 عصر توسط دریا نظرات ( ) | |

اینجا سرد است اما صندلی من هنوز گرم مانده...

پکی به سیگار بزنم!!

اما نه...من که سیگار نمی کشم!!!!

آخر مرد ها وقتی غصه می خورند سیگار می کشند.

اما نه...من که مرد نیستم!!!!

صندلی که تکان نمی خورد،من خودم را تکان میدهم...

قهوه می خورم...

 و بازهم صدای مادر که دیر وقت است

قهوه نخور و من گوش هایم دیگر هیچ صدایی نمی شنوند...

بازهم قهوه می خورم...


نوشته شده در جمعه 88/8/15ساعت 4:53 عصر توسط دریا نظرات ( ) | |

تو را که دوست دارم به همه ی بودنت وابسته می شوم...

 

به چیزی تبدیل می شوم که هستی...به همان که بودی...

 

زیرا که من همیشه آن عجیب ناشناخته را دوست دارم...


نوشته شده در یکشنبه 88/8/10ساعت 12:29 عصر توسط دریا نظرات ( ) | |

پریدند به آسمان و کسی سراغ بالشان

را نگرفت...

حتی دانه هایی که خوردند...

حتی آبهایی که نوشیدند چیزی

از زمین کم نکرد...

و گورهای جمعی در آسمانی که

بازهم استخوان ها را به زمین پیوند

میزند...ولی خاک هم حضور پرهاشان

را حس نکرد در ضربه های پی در پی بیلها...

 


نوشته شده در چهارشنبه 88/7/29ساعت 4:3 عصر توسط دریا نظرات ( ) | |

چنگ بر زمین می کشد سرزمین بنا کند...

به اجبار بی سرزمین می میرد در دو قدم...


نوشته شده در پنج شنبه 88/7/9ساعت 2:8 عصر توسط دریا نظرات ( ) | |

نفس بکش...دود،دود،دود...

جسد برادرت را سوزاندند،

جدید آیین...و تو اگر بمانی

اندامت پر تاول خواهد شد.

پای بر زمین بگذار...

خون،خون،خون...

مادرت را گلوله باران کردند

 دیشب.و تو اگر بمانی

مجنون خواهی شد...

بگیر انتقام تلاش پدرت را

زیر مردانه حجم پوتین ها

وبیدی که دیگر نمی لرزد...


نوشته شده در شنبه 88/7/4ساعت 9:0 صبح توسط دریا نظرات ( ) | |

بمیرم؟

مانده ام که هیچ...

سکسکه ام گرفته،

کسی نیست که مرا بترساند؟؟؟


نوشته شده در سه شنبه 88/6/31ساعت 8:57 صبح توسط دریا نظرات ( ) | |

<      1   2   3   4   5   >>   >

آخرین مطالب
» نوشته های من
نوشته های من
نوشته های من
نوشته های من
نوشته های من
نوشته های من
نوشته های من
نوشته های من
نوشته های من
نوشته های من
نوشته های من
نوشته های من
نوشته های من
نوشته های من
نوشته های من
[همه عناوین(292)][عناوین آرشیوشده]

Design By : RoozGozar.com


someone like you از adele ادله - مرجع کد آهنگ
مرجع کد آهنگ