سفارش تبلیغ
صبا ویژن


شاید آن نقطه ی نورانی چشم گرگان بیابان است

از من نخواه که باشم...من به تاراج رفته ام...

نا امید از هر بهانه ی ماندن...

زخمی دشنه ای که بی اراده مجروحم میکند به دستان مهربان تو...

صبور بودنت را دوست دارم.برایم صبوری کن تا بی درد تنهایت بگذارم.

نگو که سنگدلم!!!!نه...

من این را انکار نمیکنم که دوستت دارم. 


نوشته شده در سه شنبه 89/12/3ساعت 3:24 عصر توسط دریا نظرات ( ) | |

عشق غرور است نه ذلت.

 

عاشقم که شدی هر روز پایین تر از من می ایستادی.

 

همین بود که از چشمانم افتادی.

 

 


نوشته شده در یکشنبه 89/11/3ساعت 3:54 عصر توسط دریا نظرات ( ) | |

هااااای...آهااااای!!!

دلم جنگل میخواهد.باران.دلم تگرگ میخواهد،تگرگ...

میان ابرهای آلوده ی بی باران اشک نمیچسبد.

میان هوای خشک و متعفن تنها پوسیدن میچسبد.

چرا نمیشود به زندگی پشت کرد؟ولی همیشه پشت زندگی به ماست؟

دلم جنگل میخواهد و باران...فریادی که میان انبوه درختان بپیچد.

 

 


نوشته شده در یکشنبه 89/11/3ساعت 3:54 عصر توسط دریا نظرات ( ) | |

قانع باش و بخند ما اهل یک دیاریم.پایت را که از مرزها بیرون بگذاری کشته میشوی.


نوشته شده در یکشنبه 89/11/3ساعت 3:52 عصر توسط دریا نظرات ( ) | |

نمی توانم پیش بینی ات کنم!!!دوستم داری؟نداری؟

اصلأ بگذار به کارم برسم ،وقتی گرهی از مشکلم باز نمیکنی

چرا باید به تو فکر کنم؟


نوشته شده در یکشنبه 89/11/3ساعت 3:51 عصر توسط دریا نظرات ( ) | |

گاهی کمرنگ،گاهی پر رنگ.تمام و ناتمام،سایه ام با من...مثل تو.


نوشته شده در یکشنبه 89/11/3ساعت 3:49 عصر توسط دریا نظرات ( ) | |

بگو برای چه عاشق شدی؟

_دست من نبود...

هر اتفاقی دلیل دارد بگو برای چه؟

_عشق تنها اتفاق بی دلیل است...

پس بگو با چه عاشق شدی؟

_یک نگاه...

میبینید چگونه خودش را از گناهی که کرده دور میکند؟

_من گناهی نکرده ام!!!!!ترسی ندارم از هرچه خواهد شد...

اگر پایان من رفتن است چه فرقی میکند کی باشد؟روح من به پرواز محتاج است...

 

کافیست دیگر...اعدام....

 

و میخندید او که قلبش را خالصانه باخته بود پای چوبه ی دار...

تبرعه شد...صدایی آمد!!!!

چرا؟

قاضی دیروز عاشق شد.

 

عاشق را عاشقان می دانند...


نوشته شده در یکشنبه 89/10/26ساعت 9:5 عصر توسط دریا نظرات ( ) | |

اگر با نور چشم، قلب رو شنم را در تاریکی سینه ی زخم دارم ببینی...

سایه ی مردی بر دیواره اش خواهد افتاد...خفته در خاک...


نوشته شده در شنبه 89/10/18ساعت 2:7 عصر توسط دریا نظرات ( ) | |

دل پیشانی ام برای دستهای تو تنگ است...تب کرده ام...


نوشته شده در شنبه 89/10/18ساعت 2:7 عصر توسط دریا نظرات ( ) | |

دیروز همه روی زمین جا میشدند...

از پنجره ها خورشید پیدا بود...

آسمان شب حقیقی بود...

ابرها باریدنی بودند...

امروز که پنجره ها را برای ندیدن

باز میکنیم همین که نمیمیریم خدارا شکر...


نوشته شده در شنبه 89/10/18ساعت 2:5 عصر توسط دریا نظرات ( ) | |

<      1   2   3   4   5   >>   >

آخرین مطالب
» نوشته های من
نوشته های من
نوشته های من
نوشته های من
نوشته های من
نوشته های من
نوشته های من
نوشته های من
نوشته های من
نوشته های من
نوشته های من
نوشته های من
نوشته های من
نوشته های من
نوشته های من
[همه عناوین(292)][عناوین آرشیوشده]

Design By : RoozGozar.com


someone like you از adele ادله - مرجع کد آهنگ
مرجع کد آهنگ