شاید آن نقطه ی نورانی چشم گرگان بیابان است
چشم هایم پر درد است.... کور و ناتوان از دیدن چشمی و نگاهی.... به احترام تو چشم هایم را به درد دوخته ام.... من نذر کرده ام.... پریشب که خوابت را دیدم تازه یادم آمد که یک خال درست بالای ابرویت داشتی.... به گمانم سه سال شده ست که ندیدمت.... سلول های مغزم را به تجزیه ی خاطراتت وادار نمیکنم.... این همه اضطراب و تشویش را به خاطر آوردن عاقلانه است؟ نه خودت بگو!!!!! هی!!!! با تو ام: دیگر برایت تره هم خرد نمی کنم.... خواب ظهر بی حوصله ام میکند.... الآن که بیدار شدم گرمم بود و آفتاب مستقیم توی صورتم.... همسفر همیشگی تابستان هم بهار نشده آمد... وز وزش در گوشم و پاهای چسبناکش در کشاکش کنکاش صورتم.... پنجره را باز کن.... گرما ازارم میدهد.... نیش ماری که سم را در جگرش میریزد.... او از کابوس های شبانه اش می ترسد.... او بیدار است.... رویای رنگی دخترک با لباس عروس سیاه شد..... میان تاول ها پنهان بود، جای نیش یک پشه روی صورتش.... سلام دوستان. دریافت جایزه ی اسکار توسط آقای اصغر فرهادی رو به همه ی هنر دوستان تبریک میگم. من که واقعا خوشحالم. امیدوارم توی بقیه ی کارهاشون هم موفق باشند. من امروز!!!!! به ادعای کثیف یک مرد پی بردم.... کسی که خودش را داماد جا زد و دختری را عروس نکرده به حجله برد.... از تو تصویری ندارم یا نامه ای.... تا گاهی به یادت ببینم یا بخوانم.... خاطراتت را در ذهن دارم... آنقدر زنده که با هیچ تصویری برابری نمیکند.... کاش می توانستم دردهایم را مثل مردها پنهان کنم. یا با خاکستر سیگار نابودشان کنم.... دودشان کنم.... پشت چشمهایم یک عالمه دریا ذخیره کنم... آه من زنم.... زنم و سیگار نمی کشم.... زنم و درد میکشم.... زنم و اشک میریزم....
Design By : RoozGozar.com |