شاید آن نقطه ی نورانی چشم گرگان بیابان است
کسی حرفهایت را نمی فهمد از تمام صبرها و غم هایت نمام استرس ها و مشغله هایت... هیچ کس خبر ندارد... کسی دردهایت را نمی فهمد... و اندکی به دلگرمی آرامت نمی کند... و او از میان همه تورا انتخاب کرد... و عشق.... معجزه ای که سر راهت گذاشت... او مدتهاست به دنبال تو بود و تو... مدتها به دنبال او.... و او چه شباهت لطیفی دارد به.... من.... کاش جای اینهمه سایه ها و سرابها رد پای تو بود.... حتی به شوق نبودنت دویدن هم... حتی به بوی پیراهنت زنده بودن هم... این سراب را بگیر و آب حیاتم باش.... گیتار من....سیگار!!!! بامن بیا که به خستگی هایم پکی بزنم... چندیست آشفتگی روحم را با نیکوتین تو آرام می کنم... امروز ریه هایم را پر از دود ترانه کن... سیگار من،گیتار... (یواش گفتم دوستت دارم واسه اینه که نشنیدی بلد نیستم که بد باشم نگو اینو نفهمیدی...) آبستن شادی بود... مادر زندگانی ام... سیاه بپوش مادر... جنینت در کیسه ی آب مرد... بگو جا ماندنم از جانماندن تقصیر کیست؟؟؟ بپرس!!!! از من بپرس!!!! از من که مقصر تمام تقصیرهایم... از من که مسبب تمام سقوطهایم... از من بپرس گم شده ات کجاست؟؟؟ روزهای شادی ات کو؟؟؟چه شد؟؟؟ از تو می پرسم؟؟ چرا ساکتی؟ بگو (من) کجاست؟؟؟ تب های شب های تنهای من.... بیتابی و بیخوابی و بیماری.... این روزها گرفته ام و درگیر... یک دست...یک دوست... یک دیوار... یک خدا در زندگی من کم است... عزیزم!!!! همدم تمام لحظه های من.... امشب که عروس شدنت را میبینم بخند تا نگریم.... در لباس سپید مثل شاپرکهای آزاد... نرم....لطیف.... مثل همین لباس که به تن داری روزهایت را سپید میخواهم و شاد... خوشبخت بشی گل من.... دستم به قلم نمی رود این روزها.... کسالتی عجیب خوره ی جانم شده.... به وجدانت قسم شاد شادم این روزها.... اسلحه رازهای برادرم را فاش نکرد.... راز آنجا بود که روی دستهای خالی اش خون هم سنگرش خشکیده بود.... دستهایت را به من بده... این دستها را باید قاب طلا گرفت... هر روز گرد گرفت و عاشقانه بوسید.... مادرم روزت مبارک....
Design By : RoozGozar.com |