شاید آن نقطه ی نورانی چشم گرگان بیابان است
من با خودم فکر میکنم.با خودم غصه می خورم. نه از اینکه آنچه میخواهم ندارم یا آنچه دارم نمیخواهم... من از آدمها دلگیرم.من از حرفها دلگیرم. و شاید بیشتر از هرچیز از قلب ها... آخر این کوچه پس کوچه های کینه هیچ کس به مقصد نرسیده که ما برسیم... ما عابران همین راه های تکرار شده ایم... تحمل برایم سخت شده... این عقده ها با حرفهای من باز نمی شود.قلبها را نمیشود با حرف صاف کرد گاهی چیزی در تو هست که تا همیشه در تو باقی خواهد ماند حتی اگر تمام دنیا بگویند اشتباه است.چرا که عقده ها تا همیشه در توست... تا زمانی که پر و بالشان میدهی... به شکل یک تکرار همیشه حرفها را گفته ام...دریغ... بگذار با گیتارم بنوازم ترانه ای که تنها من میدانمش... بگذار با ترانه هایم آرام بگیرم...
Design By : RoozGozar.com |